دهی است از دهستان علوی کلا که جزء بخش مرکزی شهرستان نوشهر مازندران است. در 5 هزارگزی مغرب المده و در کنار راه شوسه المده به نوشهر واقع است، محل آن جلگه است و ناحیه ای است معتدل و مرطوب با 80 تن سکنه. و از آب رود خانه کچرود مشروب میشود و محصول آنجا برنج و پنبه و اندکی غلات و صیفی است و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان علوی کلا که جزء بخش مرکزی شهرستان نوشهر مازندران است. در 5 هزارگزی مغرب المده و در کنار راه شوسه المده به نوشهر واقع است، محل آن جلگه است و ناحیه ای است معتدل و مرطوب با 80 تن سکنه. و از آب رود خانه کچرود مشروب میشود و محصول آنجا برنج و پنبه و اندکی غلات و صیفی است و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
آلت کار. آلات اهل صنایع. (شعوری ج 2 ورق 59). آلت طرب و ساز آلت کار و صنعت. (ناظم الاطباء). دست افزار، سامان و درستی و نظم و سلامت کار: گر ز پی ساز کار، در الف آز سین سلامت فزودمی چه غمستی ؟ خاقانی (دیوان چ سجادی ص 805). ، عرصه. عده. (ترجمان القرآن). ساختگی
آلت کار. آلات اهل صنایع. (شعوری ج 2 ورق 59). آلت طرب و ساز آلت کار و صنعت. (ناظم الاطباء). دست افزار، سامان و درستی و نظم و سلامت کار: گر ز پی ساز کار، در الف آز سین سلامت فزودمی چه غمستی ؟ خاقانی (دیوان چ سجادی ص 805). ، عرصه. عده. (ترجمان القرآن). ساختگی
بازمارالخادم، مولی مفلح بن خاقان، یکی از ولاه عباسی حلب که در حدود سال 269 هجری قمری بر آن دیار حکمروا بوده است، رجوع به مجمعالانساب زامباور ج 1 ص 50 شود
بازمارالخادم، مولی مفلح بن خاقان، یکی از ولاه عباسی حلب که در حدود سال 269 هجری قمری بر آن دیار حکمروا بوده است، رجوع به مجمعالانساب زامباور ج 1 ص 50 شود
دهی است از دهستان گیلخواران در بخش مرکزی شهرستان شاهی در 10 هزارگزی جنوب غربی جویبار، کنار راه شوسۀ جویبار به شاهی واقع است، محل آن جلگه است و هوای آن معتدل و مرطوب است و 85 تن سکنه دارد، از آب رود خانه تالار مشروب میشود، محصول آنجا برنج، پنبه، غلات، صیفی، کنجد، کنف و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان گیلخواران در بخش مرکزی شهرستان شاهی در 10 هزارگزی جنوب غربی جویبار، کنار راه شوسۀ جویبار به شاهی واقع است، محل آن جلگه است و هوای آن معتدل و مرطوب است و 85 تن سکنه دارد، از آب رود خانه تالار مشروب میشود، محصول آنجا برنج، پنبه، غلات، صیفی، کنجد، کنف و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
مدیون، (منتهی الارب)، غریم، (منتهی الارب) (دهار)، غارم، (دهار)، مدان، مدین، (منتهی الارب)، کسی که دارای دین و قرض باشد، (ناظم الاطباء)، قرض مند، بدهکار، مقروض، قرض دار: هزار بوسه فزون است بر لب تو مرا تو وامداری برخیز و وام من بگزار، فرخی، به مهر تو دل من وامدار صحبت توست لب تو باز به سه بوسه وامدار من است، فرخی، و اگر وامدار بیاید وامش را گزارده کنی، (قصص الانبیاء)، وامداران تو باشند همه شهر درست نیست گیتی تهی از وامده و وامگزار، سوزنی، منم که گردن من وامدار خدمت اوست که گردن ملکان زیر وام او زیبد، خاقانی، در ادا کردن زر جایز وامدار من است روئین دز، نظامی، روزی بطلب وامداری رفته بود آن وامدار در خانه نبود چون او را ندید پای مزد طلب کرد زن وامدار گفت شوهرم حاضر نیست و من چیزی ندارم، (تذکره الاولیاء)، همیشه دست توقع گرفته دامن فضلش چو وامدار که دریابد آستین ضمین را، سعدی، ، مجازاً، عاجز و درمانده، (آنندراج)
مدیون، (منتهی الارب)، غریم، (منتهی الارب) (دهار)، غارم، (دهار)، مدان، مدین، (منتهی الارب)، کسی که دارای دین و قرض باشد، (ناظم الاطباء)، قرض مند، بدهکار، مقروض، قرض دار: هزار بوسه فزون است بر لب تو مرا تو وامداری برخیز و وام من بگزار، فرخی، به مهر تو دل من وامدار صحبت توست لب تو باز به سه بوسه وامدار من است، فرخی، و اگر وامدار بیاید وامش را گزارده کنی، (قصص الانبیاء)، وامداران تو باشند همه شهر درست نیست گیتی تهی از وامده و وامگزار، سوزنی، منم که گردن من وامدار خدمت اوست که گردن ملکان زیر وام او زیبد، خاقانی، در ادا کردن زر جایز وامدار من است روئین دز، نظامی، روزی بطلب وامداری رفته بود آن وامدار در خانه نبود چون او را ندید پای مزد طلب کرد زن وامدار گفت شوهرم حاضر نیست و من چیزی ندارم، (تذکره الاولیاء)، همیشه دست توقع گرفته دامن فضلش چو وامدار که دریابد آستین ضمین را، سعدی، ، مجازاً، عاجز و درمانده، (آنندراج)
مانند ماهی وال همچون بال: (ماهی وال است طمع دور دار زود بدم درکشدت وال وار)، (منسوب به ناصرخسرو) توضیح باید دانست که ماهی (وال) نمیتواند انسان را ببلعد ظاهرا گوینده با نهنگ (تمساح) اشتباه کرده
مانند ماهی وال همچون بال: (ماهی وال است طمع دور دار زود بدم درکشدت وال وار)، (منسوب به ناصرخسرو) توضیح باید دانست که ماهی (وال) نمیتواند انسان را ببلعد ظاهرا گوینده با نهنگ (تمساح) اشتباه کرده